دیبادیبا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

دیبا، دختر ناز مامان و بابا

بدون عنوان

و بر آمد بهاری دیگر مست و زیبا و فریبا ، چون دوست سبدی پیدا کن پر کن از سوسن و سنبل که نکوست همره باد بهاری بفرست پیک نوروزی و شادی بر دوست . . .   سلام عزیزم دختر ناز 18 ماهه ی من .امسال دومین بهار زندگی ات را تجربه کردی .امسال کنجکاوانه تمامی سفره هفت سین را موشکافی کردی تا فقط چند لحظه امکان چیده بودن سفره هفت سین وجود داشته باشد . عکس هایی هم که از هفت سین داریم مربوط به لحظه سال تحویل هست که دخمل طلایی در خواب ناز بسر می برد. چند روز اول سال مریض شده بودی و مدام گریه می کردی.اخر شب سوم فروردین به سمت رامهرمز رفتیم و مشغول دید و بازدیدهای اقوام بودیم . پنجم هم به اهواز برگشتیم. هفتم فروزدین واکسن 18 ماهگی تو رو زدیم که خیلی...
18 فروردين 1394
2094 15 13 ادامه مطلب

شانزده ماهگی گل ناز مامان و بابا

سلام گل مهربون و ناز من شانزده ماهگی تو پرنسس کوچولوی ما همراه شد با یه سفر کوتاه به مشهد که به همگی حسابی خوش گذشت . هرچند که به امید برف بازی بودیم اما مشهد هم از زمستون خبر زیادی نبود روز 14 بهمن روز اخری که مشهد بودیم تو 500 امین روز زندگی ات رو پشت سر گذاشتی . پرنسس زیبای من 500 روزگیت مبارک برنامه داشتیم یه جشن کوچولو برای پانصدمین روزت بگیریم که بخاطر تداخلش با سفر کنسل شد اما هدایایت محفوظ بود و تو هم کلی ذوقشون کردی توی این سفر تو برای همه توی پاساژ ها دست تکون می دادی و گاهی اوقات هم بوس می فرستادی. از اینکه تمام مدت من و بابایی پیشت بودیم حسابی ذوق می کردی و البته بعد از سفر هم حسابی از خجالتمون در اومدی و پ...
23 بهمن 1393

رویش سیزدهمین دندان : دندان نیش سمت راست از فک پایین

سلام عزیز نازم بالاخره دلیل این همه بی تابی ات  نمایان شد... دندان نیش ات بالاخره رو نمایی شد ( در 16 ماه و نه روزگی ات) یه سفر کوتاه به مشهد پیش رو داریم..بعد از این همه کار و مشغله دلمون بدجوری هوای سفر کرده ایشالا که تو مثل همیشه خوش سفر باشی عروسکم . یه عضو کوچولوی ناز هم به خاندان پدری ات اضافه شد . سوشا پسر عموی کوچولوی تو و داداشی سام  که ایشالا زیر سایه پدر و مادرش 120 ساله بشه . ایشالا پست بعدی با یه عالمه عکس ...
9 بهمن 1393

چهارده و پانزده ماهگی دخترک همچو ماه ما و دومین یلدای دیبایی

سلام دختر نازم  دومین ماه از دومین پاییز زندگیت همراه شد با راه رفتن و دویدن های بی وقفه ات .... من به قربان قدم هایت شوم مادر ... این لحظه های ناب با تو بودن را با تمام وجودم عاشقانه دوست می دارم ... در این ماه بی صبرانه منتظر رسیدن اخرین ماه پاییزی بودیم تا خاله سارای عزیز و عمو داوود مهربون رو بعد از یکسال ببینیم و سر انجام انتظار بسر رسید و تو برای دومین بار آنها رو دیدی و البته خیلی زود باهاشون ارتباط برقرار کردی... بوس کردن خاله سارا ، دالی دالی کردن و  بالا کوچولو و خیلی بازی های دیگه حسابی سرگرمت می کرد . چقدر زود یک ماه و نیم گذشت و  و دوباره جای این عزیزان در کنارمان خالی شد... دیبا در استقبال از خاله...
24 دی 1393
3065 11 14 ادامه مطلب

دخترک 13 ماهه

دختر نازم وقتی یک سال و 10 روزت بود یه سفر کوتاه به شمال داشتیم و با یه تیر چند نشون زدیم هم یه اب و هوایی عوض کردیم و هم به دوست خانوادگی که در ساری بود سر زدیم و حسابی از دیدنشون لذت بردیم و هم بابایی بالاخره پروپوزال پایان نامش رو ثبت کرد. این هم عروسک خوشگل و خوش سفر ما: دیبا و علاقه به ماهی و آکواریوم از دید دوربین! کالبد شکافی گل توسط گل دختر گل بسر هنر نمایی مادر و دوربین ( کو دختر ندارد نشان از پدر ! ) دیبا در حال اکتشاف! دیبا و امیر مخمد عزیز و مهربون که چند روز حسابی مزاحمشون بودیم و واقعا این شاه پسر و مامان و باباش مهمون نوازی کردن و به...
22 آبان 1393
3385 10 31 ادامه مطلب