اولین یلدای دیبا و سومین ماهگرد گل دختر
امسال اولین شب یلدای 3 نفری ما بود که همراه شد با 3 ماهگی گل خوشگلمون. به همین خاطر اول رفتیم که لباسی که بابا قبلا توی فروشگاه دختر ایرونی دیده بود رو بگیریم اما زیاد به دلمون ننشست و نگرفتیم . بعد هم 3 تایی شام رفتیم آترین پیتزای فیلادلفیا خوردیم و به مناسبت شب یلدا پیتزا آترین فال حافظ برای مشتریاش می گرفت که باباشی با یه جعبه فال حافظ اومد پیشمون و گفت : به فروشنده گفتم که خانمم و دخترمم باید فال بگیرن . بعد جعبه رو گرفت جولومون و ماهم 2تا فال دیگه برداشتیم فال تو و بابات خیلی خوب بود ان شاالله آیندت هم مثل فالت روشن باشه . از وقتی که با خاله سارا اینا رفتیم آترین از این پیتزا خوشمون اومد. شاید هم من چون اون شب خیلی بهم خوش گذشت اینفدر از پیتزاش لذت می برم. جای همه خالی بود. بعد از اون هم به خاطر جشن 3 ماهگی تو و تولد عمه فرخنده ( که من خیلی دوسش دارم و تنها عمه ی من هست ) و همین طور عمو سعید که هر دوشون شب یلدا متولد شدند کیک گرفتیم و رفتیم خونه عمه اینا.البته عمو سعید متاسفانه بیمارستان انکال بود و نتونست بیاد.بعد هم رفتیم خونه ی باباجون اینا که عمه مریم و پسر عمه ی مهربون آقا سپهر گل هم اونجا بودن . این هم یلدا ی اول دخمل عزیزم به روایت تصویر:
این عکس هم کار هنری باباشی هست:
قربونت بشم فدات شم که هنوز گردن نمی گیری
هدبندهای گل دخترم هم یک شب قبل از یلدا رسید که از نی نی بافت تهیه کردم. به نظر شما بهش می یان؟
قربون اون لبای نازت بشم . وای از دست دلبریات. ببین چه لبخندی می زنه دختر جیگلی ...