دیبادیبا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

دیبا، دختر ناز مامان و بابا

روزهای سخت زندگی

1392/9/25 11:25
نویسنده : مادر و پدر
1,022 بازدید
اشتراک گذاری

دیبای من، این روز ها خیلی سختن. من باید  سر کار باشم، صبح ها می رم دانشگاه، بدو بدو بر می گردم بهت شیر می دم  دوباره می رم سرکار  ..... تو هم نوبتی می ری پیش مامان جونات که دستشون درد نکنه

اما دلم برات بگه از دلتنگی هام عزیزم

از رفتن سر کار خسته نیستم مادر ، از این که تو رو چند ساعت نمی بینم ناراحت می شم. خیلی وقتاتوی راه برگشت از دانشگاه یا موقع رفتن سرکار یه عالمه گریه می کنم مثل بچه ها. از این که مامان خوبی نیستم برات ناراحتم خیلی ناراحتم. بابات خیلی مهربونه وقتی میایم خونه اونم مثل من خسته هست اما حسابی کمکم می کنه همش دور تو می چرخه برات شعر می خونه اما من دارم لحظه لحظه اب می شم کی بشه کلاس ها تموم شن تابیشتر پیشت باشم دخملکم. خدایا این روزای سخت رو واسم قابل تحمل کن...

این هم عکس تو و باباشی بعد از واکسن 2 ماهگیت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

fafa
14 آذر 92 15:37
عزیزززززززم چقدر سخت اما نکران نباش به این شرایط عادت میکنی گلم
خاله شقایق
15 آذر 92 13:09
بووووش عزیزه خاله قدره مامانو بابایه خوبو زحمت کشتو بدون و با خندهایه شیرین مثله عسلت روزایه سخت زندگی رو جبران کن
مامان گلشيد
20 آذر 92 9:12
خدا جوني چه ناز خوابيده اي جونم
شیما
21 آذر 92 13:56
آخی جااانمبمیرم واقعا حق داری خانومی